نوحه ویژه محرم(متن)برای دیدن این نوحه ها به ادامه مطلب رجوع کنید.
منابع:kelat.persianblog.com
morwari.blogfa.com
eydoone.com
گفتا قاسم به فغان که ای شه تشنه لبان اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
بعد یــاران جانـی ســیرم ز زندگانــی اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
کشتند حر دلاور عون و عباس و جعفر اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
وصیت کرده با من بعد از اذن شهادت اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
عزیزانت یک سر گشتنند در خون شناور اذن میدان مرا ده عمو سیرم ز جهان
***
الوداع الوداع امشب شب عاشوراست دور خیمه بر سر زنان زهراست
الوداع الوداع امشب زینب محزون زینب محزون در فکر فرداست
الوداع الوداع امشب لیلای محزون لیلای محزون در فکر فرداست
الوداع الوداع امشب عروس ناشاد عروس ناشاد در فکر فرداست
الوداع الوداع امشب عـابد بیمار عابـد بیمار در فکر فرداست
***
ماهِ محرم شد با دیدۀ تر محبّان سراسر رختِ سیه زین غم بنموده در بر کنید خاک بر سر
اندر عزای، سبط پیمبر
وارد شدند در کربلا در یوم دوّم همین ماه و آن شاه رو کرده به یاران گفتا که منزل ما بُوَد اینجا
از ناقه ها بار، گیرید و یکسر
همراهِ آن شاهِ بی خیل و لشکر بودند شش برادر عباس و عبدالله و عون و جعفر دو ماه منوّر
قاسم از یکسو، یک سمتی اکبر
لیلا جدا گردد اینجا ز اکبر کند خاکِ بر سر تیر ستم آید به حلق اصغر ز قوم ستمگر
رنگین ز خونش شد دستِ مادر
***
ای شیعه مگر قتل شه کرببلا شد یا ماه عزا شد
یا ماتم فرزند علی شیر خدا شد در دشت بلا شد
چون آب به روی شه لب تشنه ببستند دلها بشکستند
بسیار عزیزان حسین تشنه نشستند در دشت بلا شد
از تیر جفا اصغر او غرقه به خون شد زینب به فغان شد
این جور و ستم جمله ز اولاد زنا شد در دشت بلا شد
یک غنچۀ گل بر سر دست شه مظلوم آن کودک معصوم
مانند مه یک شبه انگشت نما شد در دشت بلا شد
اطفال شه دین همه لرزان و گریزان از جور لعینان
آتش به خیام حرم آل عبا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از چه عون و عباس و علی اکبر ناشاد هم قاسم داماد
لب تشنه شهیدان همه در راه خدا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از چه زینب و کلثوم و هم سکینۀ زار گردیده گرفتان
یا بلکه زجور و ستمِ شمر دغا شد در دشت بلا شد
بر ناقۀ عریان ز جفا سیدِ سجاد با ناله و افغان
یا بسته به گردن غل و زنجیر به پا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از چه اهل بیت زار آن شاه شهیدان با ناله و افغان
بر ناقه و محمل حرم شیر خدا شد در دشت بلا شد
***
به دشت کربلا لیلای محزون بگفتا با صد افغون علی اکبر جوان تاجدارم دمی کن ترک میدون
بیا ای ماه کنعان، مرو در چنگ گرگان دل لیلا مسوزان (2 )
چه گلی از گلشنِ وصلت نچیدم جوان نا امیدم به جای خلعت دامادی تو کفن بهرت بریدم
گل نشکفته ام رو در خزانی، اسیر کوفیانی روی ناکام علی زین دار فانی، نخواهم زندگانی
نظر بنما به حال زینب زار و این عترت طاها ترحم کن دمی بر حال لیلا مهِ یثرب و بطحا
نشین گویم سکینه تا ببارد، برایت مشک و عنبر زند شانه به گیسوی تو زینب، گلاب از دیدۀ تر
گمانم از دلِ لیلا محزون، خبر هرگز نداری «شریفیان» چرا از بهر اکبر ز دیده خون نباری
***
شاه دین گفت به عباس دلاور ز جا برخیز ببین حالم برادر
علم بر گو به دستِ کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
علم را نوبت دیگر بپا کن به من هم یاری از بهر خدا کن
علم بر گو به دست کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
در عالم جز منِ مظلوم و بی یار کسی نشنیده شاهی بی علمدار
علم برگو به دست کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
علمدار سپاهم ای برادر شهید بی گناهم ای برادر
علم بر گو به دست کی سپارم به غیر از تو علمداری ندارم
***
ای شیعه ز نو محرم آمد، هنگام عزا و ماتم آمد
بر سر بزنید در این مصیبت، در ماریه شاه عالم آمد
گفتا شه دین به نوجوانان، اینجا بُوَد وعده گاه جانان
عباس تو خیمه ها بپا کن، چون امر خدا مسلم آمد
این دشت بلاست قتلگاهم، گردند شهید اقربایم
آتش بزدند به خیمه گاهم، زینب به عزا و ماتم آمد
از جور و جفای قوم اعدا صد چاک شود یوسف لیلا
گردد چو به خاک و خون شناور، لیلا به عزا و ماتم آمد
***
شیعه به سر زن ماه عزا شد ماه محرم یاران بپا شد
فرزند زهرا با لب عطشان رأس شریفش از تن جدا شد
سلطان خوبان سبط پیمبر گفتا به خواهر با حال مضطر
خواهر ندارم من یار و یاور دارم وصیت وقت وداع شد
خواهر چو رفتم من سوی میدان اصغر به دستم با حال محزون
گفتم دهید آبی بهر این طفل تیر سه شعبه سویش روان شد
دست علمدار شاه بی یار از تن جدا شد با چشم خونبار
از بعد مرگ ثانی حیدر روز حسین چون شام سیه شد
***
شیعه باز است و غم (2 )، با آه و الم به سر و سینه بر زن، که زنو شد محرم
شیعه باز است و غم
چو شهنشاه دین روبروی قوم کین فرمود ایها الناس به صدای حزین
زهراست مادرم پسر حیدرم نامم بود حسین و سبط پیمبرم
کشتید اکبرم هم با اصغرم عباس جوان و عون جعفرم
کشتید یاوران قاسم نوجوان در خیمه علیل است عابد ناتوان
بن سعد لعین اطفالم ببین در خیمه نشسته زینب دل حزین
شیعه کردن شهید آن قوم پلید نوگل باغ زهرا از حکم یزید
شیعه دیدی چسان کردند کوفیان رأس عزیز زهرا بر نوک سنان
*****************
گفتا عباس جوان (2 ) کی شه تشنه لبان
سکینه آمده نزدم با دو صد آه و فغان ده اذن میدانم
فرزند شاه عرب (2 ) دارم از خود عجب
سقای تشنه لبانم جانم آمد به لب ده اذن میدانم
سکینه هر زمان (2 ) گوید عمو جوان
همچو من تشنه لبی کو عمو در این جهان ده اذن میدانم
شاها در خیمه ها (2 ) بانگ فریاد و آه
از صغیران حجازی می رود تا سما ده اذن میدانم
***
ای شیعیان مگر ماه عزا نو شد (2 ) جمله دلها پر از غم شد، واویلا حسین (2 )
شد کشته شاه دین فرزند پیغمبر، شد (2 ) غم نصیب زینب شد، واویلا حسین (2 )
شد پیکر پاره پاره پیرک علی اکبر، شد (2 ) لیلا محزون و مضطر شد، واویلا حسین (2 )
شده پاره پاره حلقوم علی اصغر، شد (2 ) در خون خود شناور شد، واویلا حسین (2 )
ای شاه غضنفر فَر در کرببلا بنگر (2 ) بین کشته جوانانت، هم قاسم و هم اکبر (2 )
یک طرف علی اکبر، یک طرف علی اصغر (2 ) آن یکی گلو پاره، دیگری شده بی سر (2 )
شاها به حق اکبر یک لحظه بر ما بنگر (2 ) ما جمله عزاداریم، از بهر تو ای سرور (2 )
***
لیلا بگفتا ای شهِ، لب تشنه کامان دستم به دامان، آقا الامان
رودم به میدان می رود، در چنگ گرگان از هجر اکبر، مشکل برم جان
آه و واویلا، کو اکبر من نو دو، چشمان تر من
شبها نخفتم تا سحر، پای گهواره تا تو را کردم، هیجده ساله
کردی امیدم نا امید، این بود خیالت رفتی ز دنیا، شیرم حلالت
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
دارم امیدی از خدا، یک بار دیگر در برم آید، نوجوان اکبر
گردم به دور قامتش، دستی به گردن بوسم دو چشم، شهلای اکبر
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
اکبر جوان تازه جنگ، این همه لشکر تا کی بیاید، در برم بینم
ترسم بمیرم نبینم روی او دیگر تا صف محشر نوجوان اکبر
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
ای زینب محزون بیا، کن تو امدادی تا بُریم امشب، رخت دامادی
اهل حرم گویند سرود، اندر این وادی از بهر اکبر، تا کنیم شادی
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
محزون سر و سینه زند، از بهر اکبر می کند نوحه، با دو چشم تر
گردی شفیعش ای جوان، در صف محشر از سر جرمش بگذرند دیگر
آه و واویلا، کو اکبر من نور دو، چشمان تر من
***
شیعیان ماه محرم به جهان گشت بپا شد ز نو وقت عزا (2 )
زینب غمزده آمد به سوی کرببلا با دو صد حسرت و آه
شاه دین گفت به عباس علمدار جوان با دو صد حسرت و آه (2 )
گو که بعد تو چه سازم من از این جور و جفا با دو صد حسرت و آه
زینب غمزده گفتا به حسین خسرو دین با دلی زار و حزین (2 )
می شوند کشته جوانان در این دشت بلا با دو صد حسرت و آه
***
گفتا سکینه با دیده تر عباس عمو جان بر من تو بنگر
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
صحرا پر از آب من تشنه کامم وز تشنه کامی در پیچ و تابم
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
عمو مگر ما خانه نداریم جز یک خرابه منزل نداریم
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
یک قطره آب اندر حرم نیست بی آب عمو جان تا کی توان زیست
خشکیده دهانم از کف رفته جانم واویلا از این غم
***
شیعیان ماه محرم به جهان گشت بپا شد ز نو وقت عزا (2)
زینب غمزده آمد به سوی کرببلا با دو صد حسرت و آه
شاه دین گفت به عباس علمدار جوان با دو صد آه و فغان (2)
گو که بعد تو چه سازم من از این جور و جفا با دو صد حسرت و آه
زینب غمزده گفتا به حسین خسرو دین با دلی زار و حزین (2)
می شوند کشته جوانان در این دشت بلا با دو صد حسرت و آه
شیعه ماه غم آمد موسم ماتم آمد (2) جمله زنید بر سر ماه محرم آمد
چون شاه شهیدان شد عازم به میدان(2) از هجر برادر گریان زینب آمد
جون پور علیلش آگه شد که بابش (2) دارد عازم جنگ بهر شهادت آمد
آن قوم ستمگر کشتند نوجوانم(2) بعد علی اکبر نوبت اصغر آمد
اطفال شه دین لرزان زین مصیبت (2) هر یک بهر تودیع گرد آن شه آمد
عون و علمدار من قاسم و یاران من(2) بعد شهادتشان طاقت من سر آمد
بنال ای ناخدا تو اندر این مصیبت (2) ذاکر دل شکسته ماه محرم آمد
***
شیعیان از نو شد ماه محرم، با ناله و غم زنید و بر سر اندر این ماتم، آه و واویلا آمد محرم
زینب محزون با چشم گریون، گفت ای برادر می برندم شام، این قوم کافر، آه و واویلا آمد محرم
لیلای مضطر گفتا به اکبر با دیده تر کن ترک میدان، زین سفر بگذر، آه و واویلا آمد محرم
یکدم روان شو قدت ببینم، ای جان مادر تا نوجوانی داغت نبینم، آه و واویلا آمد محرم
مادر روانم من سوی میدان، قدم نظر کن از نوجوانت قطع نظر کن، آه و واویلا آمد محرم
رخت دامادی، بهرت بریدم، ای جان مادر آخر نکردی، آن رختت برتن، آه و واویلا آمد محرم
رخت دامادی لایق من نیست، ای جان مادر چون بر تن من غیر از کفن نیست، آه و واویلا آمد محرم
***
لیلا بگفتا ای آرام جانم کن ترک میدان ای روح روانم
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
مادر پیش من چون جانان جانی کن ترک میدان ای یوسف ثانی
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
گر روی میدان بابت شود گریان عمه ات زینب زین ماجرا نالان
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
شبها نخفتم من ای جان مادر رنجها دیدم ای شبه پیمبر
بنشین اندر کنارم کز هجرت بیقرارم اکبر جوان لیلا (2)
***
گفتا لیلا به افغان بهر اکبر (2) ترک میدان کن ای شبه پیمبر
بنشین یکدم در برم کن رحم بر چشم ترم ای جان مادر (2)
بود امیدم که دامادت نمایم (2) حجله ات بندم شادت نمایم
حوران آیند از سماء گویند در عیشت ثنا این جان مادر (2)
ای صبا چون رسیدی در مدینه (2) گو سلامم به صغرای حزینه
برگو کشتند اکبرت شد خاک غم بر سرت ای جان مادر (2)
***
ای عندلیبان گلشن خراب است (2) آهسته نالید اصغر به خواب است
از داغ اصغر دلخون رباب است لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
گهواره خالی اصغر نپیداست (2) یاران چه سازم رودم ناینجاست
در باغ رضوان در نزد زهراست لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
اهل مدینه یکسر بیایید (2) ما بیکسان را یاری نمایید
خاک مصیبت بر سر نمایید لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
یاران ز غربت زینب رسیده (2) ظلم و ستم ها بسیاری دیده
بار مصیبت قدش خمیده لای لایی از سفر برگشته رودم
شیر از پیکان کافر خورده رودم
***
بر لب بحر فرات سقای لب تشنگان(2) چو فتاد بر روی زمین گفت ای شه کون و مکان
بیا که دیده ام به راه ست هنگام بدرود و وداع ست مولا حسین جان
آوای هل من ناصرش شه خوبان شنید(2) آمد به بالینش نشست ز دل آهی کشید
بگرفت برادر را به بر اشکش روان شد از بصر مولا حسین جان
تا باشدم جان در بدن شه لب تشنگان(2) مرا به خیمه ها مبر به پیش کدکان
وعده آب من داده ام عذرم بگو از وعده ام مولا حسین جان
هذا فراق بینی و بینک سرورم(2) بیا و بردار از زمین کنون این پیکرم
این آخرین وداع بود هنگام الوداع بود مولا حسین جان
این زینت دوش نبی گل باغ جنان (2) نوحه سرایت شد فتوت به صد شور وشین
بنما قبول سروده اش بر جود تو دو دیده اش مولا حسین جان
***
یاران زمین کربلا خون گرفته خون حسین و یارانش از دجله تا هامون گرفته
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
هر سو فتاده بر زمین یک گلعذاری یکسو نوای مادران با آه و زاری
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
یکسو روان خون یاران چون چشمه ساران یکسو روان سوی خیام خیل سواران
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
یکسو فغان تشنگان بگرفته صحرا یکسو کنار علقمه افتاده سقا
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
فتوت هم از سوز دل نوحه سرا شد ای ذاکرا تو هم بنال که موسم شور و نوا شد
زینب سر به زانو با دل پر خون گرفته
***
شد شب هجران، خواهر نالان کم نما افغان، با دل سوزان
فردا به دشت کربلا زینب ای زینب گردد سرم از تن جدا زینب ای زینب
چون شود فردا، می روم میدان تا شوم اندر، خاک و خون غلطان
از غم مکن شیون بپا زینب ای زینب با ناله و شور و نوا زینب ای زینب
سیر بنگر بر، این رخ گلگون چون شود فردا، غرقه اندر خون
دیگر نمی بینی مرا زینب ای زینب خونم بریزند اشقیاء زینب ای زینب
می شوم کشته، با همه یاران جسمها پر خو، بی کفن عریان
از ما نماند کس بجا زینب ای زینب جز عابدین در خیمه ها زینب ای زینب
ای شیعه بر سر زن، ماه ماتم از نو، بپا شد حسین شهیدم به دشت کربلا شد
زینب از کرببلا به کوفه تا شام روان شد چرا چه ظلمی به آل مصطفی شد
آل احمد ز جفای آل سفیان شدند در به در روانه به سوی شهرها شد
تیر کین حرمله زد به حلق اصغر ستم کرد چرا که اصغر شهید بی صدا شد
***
نوبت جنگ به سالار شهیدان آمد
بر در خیمه شهنشاه غریبان آمد
گفت کای خواهر غمدیدة زارم زینب
صبرم از حد بگذشت و به لبم جان آمد
گیسوی اکبرم از خون سرش بسته حنا
بعد اکبر نتوان زیست در این دار فنا
کی چنین بوده خلیل الله در کوه منا
که علی اکبر من با لب عطشان آمد
نوگل باغ حسن قاسم نو دامادم
نور چشمان بتول ابن اخ ناشادم
خواهرا کی رود این واقعه من از یادم
قاسم از حجله گه عیش به میدان آمد
خواهرا قامت عباس و علمداری او
پاسبانی حرم کردن و این یاری او
صولت حیدر کرار و وفاداری او
در صف جنگ که سقای یتیمان آمد
پسر سعد نه رحمی به علی اصغر کرد
نه هم از قاسم و عباس و علی اکبر کرد
آن چه باید نکند کرد و دیگر خواهد کرد
طمع گندم ری مست و شتابان آمد
خواهرا اهل حرم با تو سپردم رفتم
جملة ی جور و ستم با تو سپردم رفتم
شرح آیندة ی عابد به تو گفتم رفتم
این هم از روز ازل وحی ز یزدان آمد
شه دین روبروی لشکر کفار رسید
چون رجز خوان به بر قوم ستمکار رسید
گفت:ای قوم کنون نوبت پیکار رسید
نوشم این جام شهادت که ز جانان آمد
من که فرزند رسول ثقلینم ای قوم
نور چشم «اسداله» و حسینم ای قوم
حضرت فاطمه را قره عینم ای قوم
شأن ما از بر حق آیت قرآن آمد
مادر من بود ار بنت رسول دو سرا
حسنین نیست مگر نور دو چشم زهرا؟
آخر ای قوم کشیدم ز چه در این صحرا
حکم قتلم ز بر زادة صفیان آمد
جمله یاران و عزیزان من ای قوم پلید
تشنه کشتید چرا، از چه؟ هم از ظلم یزید
من خطابم به تو هست ای پسر سعد عنید
از چه واجب به تو قتل من و یاران آمد؟
فاش گویم به شما، قوم لعین کافر
من نخواهم دیگر این زندگی آخر لشکر
بعد عباس علمدار و علی اکبر
قطع امید من و عمر به پایان آمد
می کشیدم بکشیدم بدهیدم آبی
یکه ماندم من و نبود دیگرم اصحابی
جگرم سوخت ز اطفال و از این بی آبی
عطش تشنه لبان عرش به لرزان آمد
این بگفت و ز کمر تیغ شرر بار کشید
ذوالفقار دو سر حیدر کرار کشید
نعره از سوز جگر آن شه ابرار کشید
کز نهیبش همه خصم گریزان آمد
گشت لبریز در آن دم قدح صبر امام
قصد آن کرد که سازد سپه خصم تمام
دست بر قبضة شمشیر و رها کرد لجام
ذوالجناح شه لب تشنه به جولان آمد
حمله بر قوم دغا کرد حسین ابن علی
خوب بر وعده وفا کرد حسین بن غلی
هر زمان رو به سما کرد و به آواز جلی